در گذرگاه زمان...
خبر آمدنت، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر، مردمان یمن و مصر وتونس، مردمان لیبی، مردمان بحرین،سوریه، همه عالم به تمنای تو بر خاسته اند، لحظه ی آمدنت نزدیک است. شور و حالی بر پاست

 

استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم

 داد مي‌زنيم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند

صدايشان را بلند مي‌کنند و سر هم داد مي‌کشند؟


شاگردان فکرى کردند و يکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه،

آرامش و خونسرديمان را از دست مي‌دهيم.

استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست مي‌دهيم درست

است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد

مي‌زنيم؟ آيا نمي‌توان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى

که خشمگين هستيم داد مي‌زنيم؟

 شاگردان هر کدام جواب‌هايى دادند امّا پاسخ‌هاى هيچکدام

استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست

يکديگر عصبانى هستند، قلب‌هايشان از يکديگر فاصله مي‌گيرد.

آن‌ها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.

هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر

است و آن‌ها بايد صدايشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند

چه اتفاقى مي‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمي‌زنند بلکه خيلى به

آرامى با هم صحبت مي‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هايشان خيلى به

هم نزديک است. فاصله قلب‌هاشان بسيار کم است

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد،

چه اتفاقى مي‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم

نمي‌زنند و فقط در گوش هم نجوا مي‌کنند و عشقشان باز هم

به يکديگر بيشتر مي‌شود.

 

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بي‌نياز مي‌شوند و فقط به

يکديگر نگاه مي‌کنند. اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصله‌اى

بين قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

ارسال در تاريخ پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390برچسب:خدا, استاد, دانشگاه,دانشجو,قلب,عشق,محبت,دوستی, داستان کوتاه,, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

تو شاهکار خالقی....

تحقیر را باور نکن....

بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش.......

زیبا و زشتش پای توست......

تقدیر را باور نکن.....

تصویر اگر زیبا نبود.......

نقاش خوبی نیستی . . . .

از نو دوباره رسم کن.......

تصویر را باور نکن....

خالق تو را شاد آفرید.....

آزاد آزاد آفرید......

پرواز کن تا آرزو........

زنجیر را باور نکن........

ارسال در تاريخ پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390برچسب:خدا, شعر زیبا,شعر کوتاه, ژرواز,آفرینش, زنجیر,تقدیر,نقاش, توسط آوای خسته ( هانیه )

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 

لطفا ادامه ی مطلب را هم مشاهده کنید



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:خدا, مزارع زیبای گندم, مزارع گندم, عکس, عکس های زیبا, مناظر زیبا, عکس از طبیعت , گندمزار, عکس گندمزار, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

 

خدا گوید :


                تو ای زیباتر از خورشید زیبایم ..

                                        تو ای والاترین مهمان دنیایم ..
 

بدان آغوش من باز است ..
                            

                           شروع کن یک قدم با تو ..

                                        

                                  تمام گامهای مانده اش با من ...

 
ارسال در تاريخ چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:خدا, جملات قصار, زیبایی, دردودل با خدا, آغوش, عشق, محبت,مهمان, والا, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

 

ما زندگی می کنیم تا قیمت پیدا کنیم

                                 نه به هر قیمتی زندگی کنیم

ارسال در تاريخ چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:خدا,زندگی, راز زندگی, قیمت, بها,بهای زندگی, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 

لطفا ادامه ی مطلب را هم مشاهده کنید



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:خدا, عکس, عکس طبیعت, عکس مناظر زیبا, عکس زیبا, طبیعت چشم نواز, زیبایی ها ی خزان, پاییز, برگهای پاییزی, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

 

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 

 

پرسیدم..... ،

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

 با كمی مكث جواب داد :

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .

پرسیدم ،

آخر .... ،

و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد ... 


 

هر روز صبح  ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،

كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد :

زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،

 

زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست


 
ارسال در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:خدا, زلال , آسمان , آبی, بیکرانه, شیر, آهو,زندگی,رابسه,زیبایی, چگونه بهتر زندگی کنیم, توسط آوای خسته ( هانیه )

 

در تصاوير حكاكي شده بر سنگهاي تخت جمشيد هيچكس عصباني نيست. هيچكس سوار بر اسب نيست. هيچكس را در حال تعظيم نميبينيد. هيچكس سر افكنده و شكست خورده نيست .هيچ قومي بر قوم ديگر برتر نيست و هيچ تصوير خشني در آن وجود ندارد . از افتخارهاي ايرانيان اين است كه هيچگاه برده داري در ايران مرسوم نبوده است در بين صدها پيكره تراشيده شده بر سنگهاي تخت جمشيد حتي يك تصوير برهنه و عريان وجود ندارد ، بفرست براي ايرانيان تا يادمون بمونه چي بوديم!
ارسال در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:خدا,ایران,اصالت ایرانی, تخت جمشید,نجابت و عفاف ایرانی, عصبانیت,برده داری,بردگی, توسط آوای خسته ( هانیه )

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 16 صفحه بعد